سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهایی من
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
اوج دانش، قدرت تشخیص اخلاقی ونمایاندن پسندیده آن و ریشه کن کردن ناپسند آن است [امام علی علیه السلام]
نویسنده : سروش نصیری:: 86/10/16:: 3:5 صبح
از دریچه
با دل خسته، لب بسته، نگاه سرد
می کنم از چشم خواب آلودة خود
صبحدم
بیرون
نگاهی:
 
در مه آلوده هوای خیس غم آور
پاره پاره رشته های نقره در تسبیح گوهر . . .
در اجاق باد، آن افسرده دل آذر
کاندک اندک برگ های بیشه های سبز را بی شعله می سوزد . . .
 
من در اینجا مانده ام خاموش
بر جا ایستاده
سرد
وز دو چشم خسته اشک یأس می ریزم به دامان:
جاده خالی
زیر باران!
+ نوشته شده در  86/09/18ساعت 10:7  توسط دانیال  |  < type=text/java>GetBC(181); 7 باران

او ز من رنجیده است
 آن دو چشم نکته بین و نکته گیر
 در من آخر نکته ای بد دیده است
 من چه می دانم که او
 با چه مقیاسی مرا سنجیده است؟
 من همان هستم که بودم ، شاید او
 چون مرا دیوانه خود دیده است
 بیوفائی می کند تا بلکه من
 دور از دیدار او عاقل شوم
 او نمی داند که من
 دوست می دارم جنون عشق را
 من نمی خواهم که حتی لحظه ای
 لحظه ای از یاد او غافل شوم


                 
    فروغ فرخزاد

+ نوشته شده در  86/09/18ساعت 9:56  توسط سروش 


نظرات شما ()

نویسنده : سروش نصیری:: 86/10/15:: 2:22 عصر

احساس می کنم که مرا از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل آمدن روز است...
............ ......... ......... ....

بر آسفالت های خیابانها و کوچه های خیس قدم می زنم و برگهای زرد شده را زیر غرور خیس کفشهایم له می کنم. دلسوزیم می خواهد مرگ برگها را لمس کنم . خم می شوم و در مقابل چشمهای گریان درخت برگی را نوازش می کنم.. خیس شده است و طروات بهار را یافته... اما مرده است. دلم می خواهد خش خش برگها رو بشنوم اما صدایی به گوش نمی رسد . باران صدای فریاد خشکیده شان را خفه کرده است.. آهنگی از دور در کوچه های خیس و سرد پاییزی می پیچد حس عجیبی به من دست می دهد و با خود آرام همراه آهنگ ملایم دوره گرد زمزمه می کنم... سلطان قلبم تو هستی... من سرد می شوم و به صدای گرم و آهنگ مهربان دستان مرد دوره گرد غبطه می خورم آیا برای سلطان قلبش می خواند؟ راستی قلب او هم ... سردی سست کننده را در خود بیشتر حس می کنم.. به تاج خالی و سرد قلبم می اندیشم که روزی پادشاهی آن را تصرف خواهد کرد... و این اندیشه سردم می کند.. به صدای سکوت کوچه گوش می دهم و به حسی که در آن فضا حکمرانی می کند و به دستان سرد نوازنده پیر که ضرب سازش و آهنگ صدایش را غم نان رساتر می کند .همه چیز بوی تصرف و حکمرانی را می دهد. حتی پاییز .. چه بد سرنوشتی است سرنوشت غم انگیز رعایای بی اراده و افسرده این حکمرانان.. اما در مقابل سلطنت عظیم عشق واین فرمانروایی بزرگ باید مغلوب شد و چه خوشبخت رعایایی هستند اینان که قلب و احساسشان از وفاداری و عشق و شور سرشار است چرا که اینان خود هر کدام اقلیمی را به پادشاهی نشسته اند کاش دوره گرد هم با شوق زنده کردن عشق برای خود می نواخت نه برای سلطنت ستمگر فقر .. دور میشود و صدای ساز را باد به کوچه های در خواب رفته و خمار پاییزی دیگر می برد شاید آهنگ عشق در مقابل سستی و افسردگی پاییز پیروز شود.. و چه خسته می نوازد این خنیاگر غمگین ... مثل اینکه همه در اندیشه خود خواب می بینند.. و نوازنده به نانی می اندیشد و به گرمایی که دستان خسته اش را برای فردا نیرو دهد.


نظرات شما ()

نویسنده : سروش نصیری:: 86/10/15:: 2:10 عصر

گنه کردم گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
گنه کردم چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
 در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
 ز اندوه دل دیوانه رستم
فروخواندم به گوشش قصه عشق
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
 ترا ای عاشق دیوانه من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
 بروی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش

 

tanha4.blogfa


 

نظرات شما ()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

25433:کل بازدید
3:بازدید امروز
0:بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
درباره خودم
تنهایی من
سروش نصیری
اگه دوست داشتی یه سری بهش بزن ....!
لوگوی خودم
تنهایی من
لوگوی دوستان


لینک دوستان

زورخانه بابا علی
دل نوشته
سروش

بایگانی
سروش1
اشتراک